- نویسنده:علی محبتی
- تاریخ:چهارشنبه 90/7/6
- عنوان موضوع:
تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ، تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت ، تا به کی با ضربه های درد باید رام شد ، یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد ،
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار ، خسته از این زندگی با غصه های بی شمار .
سهم هر کسی که باشی خوش به حال روزگارش ، آخه پاییز و زمستونش میشه رنگ بهارش .
بودنت یک جور ، نبودنت یک جور ، در این دنیای جور وا جور ، دوست دارم بد جور .
دنیا رو خیلی کوچیک می بینم که بخوام بگم یه دنیا دوست دارم !
تو به پاکی عقیقی ، مثل دریاها عمیقی ، مثل گریه مرحم زخم ، مثل تنهایی رفیقی .
دور بودن از عزیزان مشکل است ، امتحان با وفایی در جدایی حاصل است ، گرچه من دورم ز پیشت ای رفیق ، دوریت دریا و یادت ساحل است .
من اسیر واژه محبتم ، خالی از کینه دل و حسادتم ، عاشق دست های با رفاقتم ، زندگی اینجوری داده عادتم .
روزم خوش است چراکه برای تو میخوانم ، شبم خوش است چراکه برای من میخوانی ، روزگارم خوش نیست چراکه با هم نمیخوانیم .
خستگی من از رودها نیست ، خستگی من از ماهی هایی است که به زیبایی دریاها نمی اندیشند ، پس ای دوست زیبانگر باش !
آنقدر دوستت دارم که خدا داند ، این اسرار فقط باد صبا داند ، نخواهم گل که گل بی اعتبار است ، تمام عمر گل فصل بهار است ، تو را خواهم از گلهای عالم ، که عطر تو همیشه ماندگار است .
عشق گلی است که دو باغبان آن را می پرورانند ، عاشق و معشوق .
عشق در یک لحظه پدید می آید و دوست داشتن در امتداد زمان ! این اساسی ترین تفاوت بین دوست داشتن و عشق است .
من با تو چقدر ساده رفتم بر باد ، تو نام مرا چه زود بردی از یاد ، من حبه ی قند کوچکی بودم که ، از دست تو در پیاله ی چای افتاد .
چه بسیار نگاه ها در جهان سرگردانند که در چشمی جای گیرند و چه بسیار فریادهایی که بر سنگ خاموش بوسه می زنند .
ساقیا امشب نوایت با نوایم ساز نیست ، یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست .
راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود .
آنکه می گفت ز یک گل نشود فصل بهار ، چه خبر داشت که همچون تو گلی می روید .
کسی می تواند در پای عشق بمیرد که پیش از آن زندگی در نگاه وی مرده باشد .
بزرگترین متهم تاریخ کسی است که نمی دونه قلبش واسه کی می تپه .
عمریست که ویران شده ام ، ساکت و سرد و پریشان شده ام ، تا تو آیی و مرا دریابی ، من اسیر شب طوفان شده ام .
همه در دایره ی دوست گرفتار شدند ، بی نوا دل که در این دایره پرگار نشد ، عاشقان سایه گریز و سایه ی یار شدند ، یار از خون دل عشق خبردار نشد ، چشم ها مست ز هوشیاری و در خواب شدند ، خواب از یاد رخ دوست بیدار نشد .
داستان زندگی من قصه ای است که متن آن وجود توست و پایانش نبود توست .
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد ، چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد ، پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند ، چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد .
دلم با عشق تو عاشق شد ، تمام لحظه هایم بهترین شد ، ولی بی مهریت کار دلم ساخت ، دل تنهای من تنهاترین شد .
دوست داشتن همیشه گفتن نیست ، گاه سکوت است و گاه انتظار .
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من ، ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت .
عشق فرآیندی است که در طی آن من به تو کمک کنم تا به خود واقعی ات نزدیکتر شوی ، نه آنچه من می خواهم .
شمع سوزان توام اینگونه خاموشم مکن ، از کنارت رفته ام اما فراموشم مکن .
چه کنم تو سلطان جهانی و من درویش خرابات ، تو ارباب وفایی و من نوکر ارباب .
گر همسفر عشق شدی مرد خطر باش ، هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش .
اگر بدانی چقدر سخت است یاد بودنت در عمق وحشت نبودنت ، مرا هرگز اینگونه رها نمی کردی .
وقتی کسی به دل نشست ، نشستنش مقدس است ، حتی اگر نبینمش ، همین برای من بس است
گرچه ما را نکنی یاد ولی ما هستیم ، دل به پیامی که نمیدی بستیم .
اگر همون قدر که ستاره در آسمون هست ماه بود، باز هم آسمون بدون تو سیاه بود!
عشق زائیده ی تنهایی است و تنهایی نیز زائیده ی عشق!
کوتاهترین فاصله برای گفتن دوستت دارم یه لبخنده.
یه دنیا لبخند برای تو
لطفا نظر خود را برای ما ارسال کنید با تشکر مدیریت وبلاگ...